شعار همیشگی ما؛
۞ چراغ امید روشن است ۞
Thursday, 2 May , 2024
امروز : پنج شنبه, ۱۳ اردیبهشت , ۱۴۰۳
شناسه خبر : 1691
  پرینتخانه » آخرین اخبار, سیاسی تاریخ انتشار : 05 شهریور 1400 - 13:10 | 164 بازدید | ارسال توسط :
نگاهی به زندگی دکتر ابراهیم یزدی؛

نیمه اول زندگی یک دانشمند مبارز

بیش از نیم قرن از آغاز مبارزات اسلامی ملت ایران می گذرد . در این مدت شخصیت هائی از مسیر ناهموار مبارزه و مجاهده عبور کرده اند که شناخت و شناساندن آنان و یررسی رفتار و کردار شان از ضرورت های حتمی تاریخ انقلاب اسلامی است . بدون شک اگر به این بخش از تاریخ ، یعنی سرگذشت و سرنوشت انسان های تاثیر گذار ، به بهانه های گوناگون و یا مصلحت اندیشی های ناشی از واهمه ، واقع بینانه نپردازیم ، آنان که قلمشان صرفا باب منافعشان می جرخد و با روشنفکری ، کینه دیرینه دارند ، گام در راه گمراهی می گذارند و حق و ناحق را چنان در هم می آمیزند که تصویری واقعی از آن افراد به دست نیاید . با کمال تاسف امروزه قلم به دستانی هستند که با ژست مورخ انقلاب اسلامی ، از تخریب شخصیت های اسلامی و انقلابی و نیروهای خدوم و محبوب ذره ای کوتاهی نمی کنند .در چنین شرایط پر ابهام و پریشان ، کوتاهی در روشن کردن اذهان مردم ، به ویژه جوانان علاقه مند ، گناهی نا بخشودنی است . در این نوشته ، یکی از شخصیت های متدین ، روشنفکر و روشنگر ، اخلاق ودار و پرتلاش را که پیوسته برای اهداف بلند خویش در رنج بود ، معرفی می گردد . دکتر ابراهیم یزدی ، سیاستمدار بلند آوازه و دبیر کل سابق نهضت آزادی ایران.
نیمه اول زندگی یک دانشمند مبارز

ابراهیم یزدی فرزند صادق و مصومه ، به سال ۱۳۱۰ خورشیدی در یک خانواده ریشه دار یزدی ، در محله بازارچه آقامعصوم قزوین پای بر جهان فانی گذاشت . وی پیش از آن که به مدرسه برود ، همراه خانواده به تهران آمد و زندگی جدیدی را آغاز کرد . پدرش که در بازار به کار مشغول شده بود و به مرور یک پیشه ور نسبتا توانا شده بود ، علاقه مند شده بود که فرزندان پسر را جذب کار در بازار کند و اداره مغازه و دفتر دستکش را به عهده بگیرند ، اما بر حسب اتفاق ، نه ابراهیم و نه دیگر برادران کوچک و بزرگش ، سرنوشتشان به بازار گره نخورد و در پی تحصیل رفتند . اما پسر های آقا صادق درزمانی که به دبستان و دبیرستان می رفتند ، پدر را دست تنها نمی گذاشتند و بسیاری از امور مغازه یا تجارتخانه پدر را می گرداندند . با چنین تدبیری ، ابراهیم وارد دبستان مولوی ، در نزدیکی های منزلشان رفت . برای تحصیل در دوره متوسطه به دبیرستان دارالفنون رفت و در رشته طبیعی _ یک از سه رشته آن روزهای دبیرستان ها – رفت و دیپلم گرفت . ابراهیم با ورود به رشته طبیعی در سیکل دوم دبیرستان ، قصد داشت که در دانشگاه ، پزشکی بیاموزد و دکتر شود . در دبیرستان که بود ناگهان عشق وکالت به سرش زد ، لذا تصمیم گرفت که از رشته طبیعی به رشته ادبی برود که بتئاند در دانشگاه حقوق بخواند . عشقش را با پدرش درمیان گذاشت ، اما پدر با انصراف او از قصد دکتر شدن مخالفت کرد . ابراهیم جوان هم به احترام نظر پدر ، همان رشته طبیعی را ادامه داد تا این که در سال ۱۳۲۸ به دانشکده پزشکی و داروسازی و دندانپزشکی دانشگاه تهران پذیرفته شد . بد نیست بدانید که در آن سال ها این سه رشته حوزه طبابت در یک دانشکده متمرکر بود ، دانشجویانی که به این دانشکده پذیرفته می شدند ، به ترتیب نمرات ، از بیشترین تا کمترین نمره فهرست می شدند . آن تعداد دانشجوئی که برای پزشکی می خواستند ، از بالا ترین امتیاز به دست آورده انتخاب می کردند ، سپس به رشته دارو سازی می رسیدند ، از اولی های باقی مانده هر تعداد که برای داروسازی می خواستند ، گزینش می کردند و تتمه آنان را به دندان سازی می بردند . به این ترتیب معلوم می شود چرا آقای یزدی که می خواست پزشک شود از رشته دارو سازی سر در آورد ؟ چون نمرات کنکورش متوسط بود .
دکتر ابراهیم یزدی در سال ۱۳۳۴ مدرک دکترای داروسازی گرفت و وارد بازار کار شد. البته دکتر یزدی فرد زرنگ و پرکاری بود ، از کودکی و نوجوانی تجربه کارکردن همراه پدر را داشت ، لذا در دوره شش ساله دانشگاه علاوه بر این که درس می خواند ، با شرکت های مختلف داروسازی و دارو فروشی همکاری می کرد . مدتی در سازمان بیمه های اجتماعی کارگران کار می کرد . در همین ایام در داروخانه خورسند که از داروخانه های قدیمی و مشهور تهران بود ، مشغول به کار شد . دکتر یزدی علاو بر این دو نوع همکاری که داشت ، از طرف آقای خسروشاهی نماینده کارخانجات دارو سازی لدرلی در ایران به کار دعوت شد . او این کار را هم پذیرفت و از این طریق با داروهای زیادی آشنا گردید . بعد از آن که خسروشاهی کارخانه مدرن تولید دارو را راه انداخت و برای اولین بار انواع و اقسام دارو را در ایران تولید نمود . صاحب تولیددارو که از کار آقای یزدی راضی بود اورا برای اشتغال در کارخانه اش دعوت کرد و مدیرت تولید و تبلیغات تولیددارو را به عهده او گذاشت . بد نیست بدانید که دکتر یزدی در همان زمان دانشجوئی ازدواج کرده بود ، لذا برای پرداخت اجاره خانه و هزینه زندگی متاهلی ، مجبور بود از هر جا پیشنهاد همکاری دریافت می کرد ، آن را بپذیرد و به پول برسد . البته چون جوان پرکار و فعالی بود ، از عهده این کارهای به اصطلاح پارت تایم ، بر می آمد . او درسال ۳۳ با خانم سرور طلیعه دختر میرزا باقر طلیعه ازدواج کرد . پدر خانمش یک مجتهد آزادی خواه بود که هم منبر و محراب داشت و هم روزنامه های « طلیعه سعادت » و « کلید نجات » را در تبریز منتشر می کرد . میرزا باقر طلیعه از آن دسته روحانون روشنفکری بود که با میرزا حسن رشدیه در تاسیس مدرسه به سبک جدید نیز همکاری داشت . البته میرزا باقر پس از مدتی به تهران آمد و به دعوت علی اکبر داور با تغییر لباس وارد دادگستری شد و به کار قضاوت و وکالت پرداخت .
دکتر یزدی با دریافت پروانه دائم داروسازی ، وظیفه داشت به مدت یک سال در خارج از تهران در داروخانه کار کند تا بتواند پس از آن در تهران ، داروخانه تاسیس نماید یا در داروخانه های پایتخت کارکند . از این رو به بهشهر مازندان رفت تا در داروخانه ای که از قبل برایش سفارش شده بود ، مشغول شود . دکتر یزدی علاقه نداشت که داروخانه تاسیس کند و یا با پروانه دارو سازی اش شخصا در آمد داشته باشد ، تصمیمی که مجبور شد در دهه های ۶۰ و ۷۰ و ۸۰ آن را بشکند و در سال های۶۶ تا ۸۸ با ارائه پروانه دارو سازی اش به کارخانه دارو سازی « ایران داروک » ، مسئولیت فنی کارخانه را بپذیرد .
یزدی از زمان فارغ التحصیلی تا سالی که برای ادامه تحصیل به آمریکا رفت ، به مدت ۵ سال در حرفه داروسازی کارکرد. وی تا سال ۱۳۳۶ در آزمایشگاه دانشکده تازه تاسیس داروسازی ، کارش را که از اواخر دوره دانشجوئی شروع کرده بود ادامه داد . از آن پس به کار در کارخانه تولید دارو ادامه داد تا سال ۱۳۳۹ که با اصرار برادر بزرگش به آمریکا رفت و در شهر بستون برای گذراندن یک دوره تخصصی در تغذیه و مواد غذائی، در دانشگاه : ام . آی . تی . اقامت گزید . او به مدت ۱۸ سال به قول خودش در دیار غربت ماند ، با چالش ها و فراز و نشیب های فراوان دست به گریبالن بود ، تا این که انقلاب اسلامی در ایران به پیروزی رسید و به وطن مالوف بازگشت .
دکتر ابراهیم یزدی درآمریکا و احیانا بعضی از کشور های دیگر چه می کرد و چه سرنوشتی داشت ؟ خودش ، گزارش این ۱۸ سال را در یک کتاب ۹۰۰ صفحه ای ارائه کرده است . زندگی این ایرانی پرتلاش و نا آرام و دردمند و فداکار ، در غربت بر اساس چه انگیزه و چه تعهدی استوار بوده که مانندی ندارد؟ او برای گذراندن دوره ای کوتاه ، ایران را به تنهائی ترک کرد ، اما به مرور ، این مدت به ۱۸ سال رسید و او با پشتوانه عقیده اسلامی که از نوجوانی در وجودش شعله ور بود و می خواست این باور ارزشمند را همه جا بگستراند و نیز به خاطر عشق به رهائی هموطنانش از زیر بار سنگین استبداد شاهنشاهی ، سال های سال ، سختی ها و رنج های دوری از زادگاش را تحمل کرد ، تا خورشید آزادی از پشت ابر های تیره وتار استبداد و استعمار در افق میهن سرفراز او طلوع کرد . یزدی در آمریکا در دو جبه متفاوت کار می کرد . : جبهه علمی و جبهه فرهنگی و سیاسی . از آن جا که فعالیت های فرهنگی و سیاسی دکتر یزدی ، بخش عمده ای از زندگی هشتاد و شش ساله این فرزانه روزگار را به خود اختصاص داده ، این بخش را ذیل عنوان دیگری خواهم نگاشت . اما در تکمیل شرح زندگی علمی و اشتغالات معیشتی وی ، به ادامه زندگی اش در آمریکا می پردازم تا به بخش فعالی های فرهنگی و سیاسی دکتر یزدی برسیم.
دکتر یزدی در آمریکا ، ابتدا به موسسه تکنولوژی ماساچوست یا همان : ام . آی . تی . پبت نام کرد و تحصیلات خود را در این دانشگاه آغاز نمود . همزمان برای امرار معاش خود در اداره پست ام.آی.تی. با دستمزد ساعتی یک دلار و ده سنت به کار بسته بندی کتاب برای ارسال به دانشگاه های دیگر مشغول شد. مدتی بعد به دانشگاه فرلی دیکنسون در نیوجرسی رفت و به عنوان پژوهشگر به مطالعه پیرامون رابطه تغذیه و سرطان پرداخت . نتیجه تحقیقات وی ، در مقاله شرح داده شد که وقتی آن را در نشست سالیانه انجمن پژوهش سرطان آمریکا خواند ، مورد توجه بسیار قرار گرفت . و خبرگزاری های جهانی آن را مخابره کردند و در ایران نیز روزنامه ها به نقل از خبرگزاری های خارجی این موفقیت را به مناسبت مشارکت یک ایرانی درج کرده بودند . در این فاصله ، همسر و سه فرزند ۵ ساله ، ۳ ساله و چند ماهه او با هزار گرفتاری به آمریکا آمدند تا پس از یک گشت و گذار چند ماهه به اتفاق دکتر به ایران باز گردند ، اما دوستان ایرانی زیادی که در آمریکا یافته بود به دلائل سیاسی و امنیتی، مانع این کار شدند و ایشان هم اجازه اقامت و ویزای دایم گرفت و در آمریکا ماندگار شد . از آن جا که دکتر یزدی در موسسات پژوهش و تحقیقاتی متعدد به کار علمی می پرداخت ، درآمد لازم برای اداره خانواده اش را هم به دست می آورد . ابراهیم یزدی که سخت درگیر مسائل فرهنگی و سیاسی شده بود ، در پی یک تصمیمی که با دوستانش گرفته بود ، امریکا را ترک کرد و به اتفاق دکتر مصطفی چمران به اروپا رفت و از آن جا هران صادق قطب زاده و پرویز امین راهی خاورمیانه شده و در مصر مستقر شدند ، اما پس از دوسال به دلائلی که مبسوط آن در کتاب خاطراتش آمده به آمریکا باز گشت و در دانشکده پزشکی بیلور در شهر هیوستون واقع در ایالت تگزاس مشغول تحصیل و تحقیق شد . در این دانشگاه به توصیه یکی از استادانش به نام دکتر هاریس بوش ، روی ویژگی های تومور های سرطانی و مقایسه آن ها با سلول های سالم تحقیق می کرد که به موفقیت هائی هم دست یافت . پس از گذراندن دوره دوساله فوق دکترا در دانشگاه بیلور ، در صدد یافتن کار مناسب برآمد که توسط یک از استادانش به نام دکتر جورکی به آزمایشگاه تشخیص طبی بیمارستان وی – ای شهر هیوستون به کار دعوت شد . در این میان دانشکده پزشکی دانشگاه تهران از دکتر یزدی دعوت کرد که برای تدریس در دانشکده و تحقیق در موسسه سرمسازی حصارک به ایران بیاید ، اما چون دکتر یزدی متوجه شده بود که در دادگاه نظامی تهران به اتهام فعالیت سیاسی غیابا محاکمه شده است از آمدن به ایران سر باز زد .
و همانجا به فعالیت های علم ،‌پژوهشی ، فرهنگی و سیاسی اش ادامه داد تا این که رژیم شاه سقوط کرد و دکتر یزدی همراه امام خمینی از نوفل لو شاتو به ایران باز گشت و نوبت رنج های دیگرش فرا رسید .

نویسنده : مصطفی ایزدی- روزنامه نگار
برچسب ها

این مطلب بدون برچسب می باشد.

به اشتراک بگذارید
تعداد دیدگاه : 0
  • دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط تیم مدیریت در وب منتشر خواهد شد.
  • پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
  • پیام هایی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط باشد منتشر نخواهد شد.