امروز : شنبه, ۱۸ آذر , ۱۴۰۲
بانویی برای همه دوران
تا ۹ سالگی با مادر، مادربزرگ و خاله اش سروکار بیشتری داشت اما پس از آن پدرش بود که با آموزش زبان «عربی» و «منطق» به سراغش آمد و دخترش را «متکی به درک و دریافت فردی» پرورش داد. شاهدش زمانی بود که علی شریعتی در میان علما و عوامالناس شهرتی یافت و مخالفتها از چپ و راست بر سر تفکرات و تکلمات و مکاتبات «دکتر» آوار شد و هرکس صفتی به او بخشید؛ از «عامل سلطنت» گرفته تا «مزدور وهابیت»، از «سنی شیعهنما» تا «مارکسیست اسلامگرا». سیدمحمود در همین گیرودار کتاب جلسات پرسروصدای «اسلامشناسی» شریعتی در دانشگاه فردوسی مشهد را زیر بغل زد و برای دخترش آورد تا خودش بخواند و قضاوت کند «دکتر» وهابیست یا نیست.
مطالعه رمان کنت مونت کریستو اثر الکساندر دوما در ۱۱ سالگی نیز، او را به شدت تحت تاثیر قرار داد، کتابی که نگاهی به انقلاب کبیر فرانسه داشت. به گونه ای که بنابر گفته خودش با خواندن آن، سیاهچالهای فرانسه و شکنجههای انقلابیون در ذهنش تداعی میشد و به مرور این نکات تاثیر سازندهای بر شخصیتش گذاشت و شاید به واسطه همین تداعی ها هم بود که آمادگی و تحمل شکنجه های زندان را پیدا کرد.
او از همان دوران نوجوانی شاهد مبارزات عدالتخواهانه پدرش بود، در اوج جوانی به واسطه مبارزات خود و پدرش، زندگی پرفراز و نشیبی را پشت سر نهاد. همچون پدرش به جرگه انقلابیون پیوست و در سال ۱۳۵۴ بدل به نخستین زن مسلمانی شد که با اتهامی سیاسی دستگیر شده است.
در جریان همین مبارزات پدرش بود که با امام خمینی(ره) آشنا شد و بعد از آن خودش هم به مبارزه ورود پیدا کرد. طالقانی در همین خصوص گفته بود: من قبل از اینکه به زندان بروم، امام(ره) را دیده بودم و با ایشان آشنایی داشتم و با افرادی که به نجف میرفتند و با افرادی که از امام مطالبی را جمع آوری و منتشر میکردند در ارتباط بودم. همینطور در جریان وقایع ۱۵ خرداد و یا زندانی و تبعید شدن امام(ره) بودم.
با کتاب «نان و شراب» نیز به جایگاه آموزش و آگاهی پی برد و معلمی پیشه کرد و از ۱۷ سالگی که ازدواج کرد در مدارس جماران و لویزان تدریس کرد و تعلیم داد. تا در سال ۱۳۴۹ به دانشگاه رفت و ادبیات فارسی خواند.
سال ۵۰ بود که با همراهی دو خواهرش یک مدرسه راهنمایی به نام بنیاد علایی تاسیس کرد. دو سال بعد در کنکور شرکت کرد و به دانشگاه تربیت دبیر (تربیت معلم فعلی) رفت و ادبیات فارسی خواند.
سال ۵۴ برای نخستین بار به وسیله رژیم پهلوی دستگیر شد. حکم او در دادگاه تجدید نظر تقلیل یافت و در نهایت در سال ۵۶، همزمان با ورود کمیته حقوق بشر به ایران، آزاد شد. او نخستین زن مسلمان انقلابی بود که به حبس ابد محکوم شد.
پس از آزادی در شهریور ۵۶ به فکر تأسیس سازمانی برای حمایت از حقوق زنان افتاد. در زندان به دنبال ایجاد یک تشکیلات رسمی برای زنان بود که بتواند در آنجا مشکلات آنان مطرح و راهکارهای مناسب با تبادل نظر کارشناسان پیدا کند و تا حدودی مشکلات زنان را حل کند.
با همکاری برخی از زنان، جلسهای تشکیل داد و پس از آن گروهی مشغول نوشتن اساسنامه برای تشکل جدید به نام جامعه زنان شدند. ابتدا یک اتاق در ساختمان سازمان حقوق بشر در خیابان قبا نزدیک مسجد قبا به آنها واگذار شد و بودجهای برای آن اختصاص یافت اما در سال ۵۷ انقلاب شکل گرفت. با روی کار آمدن دولت موقت بودجه این تشکل از سوی سازمان برنامه و بودجه قطع شد.
سال ۵۹ در انتخابات نخستین دوره مجلس نظام فعلی در حالی که تنها کاندیدای اختصاصی لیست «دفتر همکاری مردم با رئیسجمهور» بود، رأی آورد و به ساختمان مجلس سنای نظام قبلی راه پیدا کرد. در پارلمان پرحاشیه و حادثه انقلابیون مجالی برای ارائه طرحهایی که آنها را برای بهبود وضعیت زنان مناسب میدانست پیدا نکرد و نتوانست هیچکدام را از سد مشکل «مغایرت با قانون اساسی» عبور دهد.
خردادماه ۶۰ فرا رسید و او که خود با لیست دفتر همکاری مردم به مجلس راه پیدا کرده بود، وقتی زمزمه تصویب طرح عدم کفایت ابوالحسن بنیصدر رئیسجمهوری وقت را شنید در بحث و بررسیهای پیش از روز رأیگیری درباره مواضع تازه حامیان سابق او گفت: «ما موقعی که مسئله رئیسجمهور مطرح بود، اصلا آقای بنیصدر را نه کاندیدا کردیم، نه رای دادیم، حتی با این مسئله درگیر هم بودیم، که بعضیها به ما اعتراض میکردند چرا رد میکنید؟ ما آمده بودیم ملاک را بیشتر روی نسبت تقوی گرفتیم و همان موقع هم آقای دکتر حبیبی را کاندیدا کردیم. ولی مسئله اینجاست که میبینم آن کسانی که آن روز دفاع میکردند و ما با آنها درگیر بودیم، امروز آنچنان مخالفت میکنند که گاهی احساس میشود که معیارها و ملاکها فراموش میشود.» حرفهایش که تمام شد و جو مجلس را که دید، تصمیم گرفت در جلسه رأیگیری عدم کفایت بنیصدر حاضر نشود. آرا معلوم و بنیصدر معزول شد و با پروازی مخفیانه از کشور گریخت. مجلس اول که به پایان رسید، اعظم طالقانی به آموزش و پرورش بازگشت.
سال ۶۹ پس از ۱۲ سال دوندگی و چانهزنی توانست مجور تأسیس تشکل جامعه زنان پس از انقلاب را از وزارت کشور دولت هاشمیرفسنجانی که ناطقنوری بر صدرش نشسته بود بگیرد.
«ماهنامه پیام هاجر» را از ابتدای دهه ۶۰ منتشر میکرد. نشریهای که از اوایل دهه هفتاد بیش از گذشته به چشم آمد و خوانده شد. ترکیب یادداشتنویسان و مقالهنگارانش، جمعی را تشکیل میداد که میشد بیشترشان را در حسینیه ارشاد و برنامههایش دید و یا در کانون توحید و دورهمیهایش؛ زندانیان سیاسی پیش از انقلاب که اکثراً در دولت موقت مسئولیتی داشتند. همه طالقانیدوست و شریعتیشناس و از علاقهمندان به قائممقام سابق رهبری آیتالله حسینعلی منتظری.
پیام هاجر با طرز تفکری که آن روزها از سوی برخی ملی – مذهبی و از طرف جمعی لیبرال – دموکراتیک خوانده میشد، ۲۱ سال منتشر شد و دست آخر با ادامه حمایتهای مکررش از آیتالله منتظری با سیل توقیف جمعی نشریات اصلاحطلب در ابتدای سال ۷۹ به تاریخ پیوست.
پس از توقیف نشریه پیام هاجر، اعتراض کرد اما نتیجهای نگرفت و در نهایت پیام ابراهیم را جایگزین نشریه سابق کرد. پای ثابت اعتراضهای “قانونی” بود و آن را در قالب بیانیه، مصاحبه و حتی تحصن اعلام میکرد.
این سیاسیترین فرزند آیتالله طالقانی در سال ۷۶ پا به ساختمان وزارت کشور گذاشت تا به عنوان داوطلب ریاست جمهوری ثبت نام کند و مهمتر از آن تکلیف واژه “رجال” در قانون اساسی را مشخص سازد. صلاحیت او اما از سوی شورای نگهبان رد شد. احمد جنتی، دبیر شورای نگهبان، درباره او و هشت زن دیگر که داوطلب ریاست جمهوری شده بودند، گفت که این دسته از نامزدها “رجال سیاسی و مذهبی نبودند.”
طالقانی چندین دوره برای نامزدی در انتخابات ریاستجمهوری ایران نامنویسی کرد اما شورای نگهبان صلاحیت او را رد کرد. شورای نگهبان معتقد است از آنجا که یکی از شروط نامزدی برای انتخابات ریاست جمهوری، رجل سیاسی بودن است، زنان امکان نامزدی در این انتخابات را ندارند. اعظم طالقانی این تفسیر از قانون اساسی را رد کرده بود.
او معتقد بود تعبیر رجال در اصل ۱۱۵ قانون اساسی معادل جنس مرد نیست. طالقانی برای آخرین بار در سال ۹۶ نیز خود را نامزد ریاست جمهوری کرد و در زمان ورود به ستاد انتخابات گفت: «آمدم تا تکلیف رجل سیاسی را مشخص کنم.»
او در در تابستان ۸۲ به دلیل مرگ زهرا کاظمی روزنامهنگار کانادایی-ایرانی در زندان اوین و در اعتراض به نبود امنیت جانی زندانیان در مقابل زندان اوین دست به تحصن زد.
تحصن او در خیابان پاستور و در اعتراض به رد صلاحیتش در انتخابات ریاست جمهوری سال ۸۴ اتفاقی غیرمنتظره را رقم زد. او از فعالان حقوق زنان دعوت کرد تا در این تحصن شرکت کنند و نتیجه آن شد که سه گروه از فعالان حقوق زنان در کنار یکدیگر و با فاصلهای اندک گرد هم آمدند. روزنامهها از این زنان با نام “جنبش زنان ایران” یاد کردند.
اعظم طالقانی در جریان رویدادهای اعتراضآمیز پس از انتخابات سال ۸۸، بارها از رهبران جنبش سبز دفاع کرد و در چندین نوبت، نامههایی سرگشاده خطاب به روحانیون و نمایندگان مجلس خبرگان، رئیس قوه قضاییه و… نوشت. او در سال ۹۲، جایزه “قلم طلایی” انجمن دفاع از آزادی مطبوعات را دریافت کند.
و سرانجام اعظم طالقانی شامگاه چهارشنبه هشتم آبان ماه سال ۹۸ بر اثر عارضه مغزی در یکی از بیمارستانهای تهران در سن ۷۶ سالگی درگذشت.
این مطلب بدون برچسب می باشد.
- دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط تیم مدیریت در وب منتشر خواهد شد.
- پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
- پیام هایی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط باشد منتشر نخواهد شد.