امروز : شنبه, ۲۴ شهریور , ۱۴۰۳
درس هایی درباره بنیادگرایی و طالبانیسم (بخش اول)
در خصوص خاستگاه فکری بنیادگرایی معتقدم، سنت گرایی خاستگاه فکری بنیادگرایی است. شما تمام جریان های بنیادگرایی را نگاه کنید، طرفدار سفت و سخت سنت ها هستند. حالا یا سنت های مذهبی یا سنت های اجتماعی و فرهنگی و تاریخی و یا سنت های سیاسی. سنت گرایی هم می دانید که یک جریان محافظه کار است. حالا چه ارتباطی بین ویژگی محافظه کاری بنیادگرایی با ویژگی های تندروی آنها وجود دارد، بعدا توضیح می دهم. برای پاسخ به این سوال که چگونه سنت گرایی خاستگاه فکری بنیادگرایی است، خوب است از همین جریان اسلام گرایی شروع کنیم. ما چند نوع اسلام داریم، یک نوع اسلامی است که فقها از ان نمایندگی می کنند. و اون اسلام سنتی است. اسلام سنتی یک نگاه کاسبکارانه به دین، دنیا، خدا و پیامبر است. به قول معروف، یک در دنیا و صد در آخرت. یک فداکاری بکن، یک تومن پول به کسی بده، تا از اون ور صد برابر پاداش بگیری. یک نوع نگاه سودگرایانه به فداکاری و کمک کردن. شما این ور دو قطره اشک برای امام حسین بریز، اونور در آخرت، همه گناهان شما بخشیده می شود. روی صندوق های صدقه هم نوشته شده، صدقه هفتاد نوع بلا را از انسان دور می کنه. یعنی کمک کردن و فداکاری کردن نه به خاطر نفس کمک کردن و یا به خاطر احترام به حرمت و کرامت انسانی، بلکه به خاطر سودی است که در آن وجود دارد. سنت گراها معمولا در تمام دنیا آدم های بی آزاری هستند. دین و آئین را برای مصالح و منافع شخصی خودشان می خواهند. اگر دیگران را هم به دینداری دعوت می کنند، به خاطر این است که در آموزه های آنها توصیه شده، اگر دیگران را به دینداری دعوت کنید، صواب دارد. اجر و پاداش آن را در آن دنیا می گیرید. به قول مرحوم بازرگان، مردم عموماً دین را به خاطر دنیای خود می خواهند. دنبال این نیستند که در دین حقیقتی هست یا نیست؟ اصلا دغدغه حقیقت ندارند. دنبال این هستند که دین تا چه اندازه حوائج آنها را تأمین می کند. شما به این نذورات نگاه کنید، یکسر همه اش منفعت پرستی است. یعنی یک چیزی را نذر می کنیم که چند برابرش را بدست بیاوریم. یک گوسفندی را نذر می کنیم، تا به یک نفع بزرگ برسیم، مثلا از یک بیماری بزرگ که ممکن است صدها میلیون تومان خرج برداره، نجات پیدا کنیم. پس با یک میلیون تومان خرج کردن، صدمیلیون تومان درآمد کسب می کنیم. این نگاه نهایت منفعت پرستی است. با این حال تفکر سنتی تا وقتی که در حیطه مسائل شخصی است، چون بی آزار است، قابل احترام هم هست.
در یک تعریف، بنیادگرایی عبارت است از بسط نگاه سنتی از حیطه شخصی به حیطه اجتماعی. به عبارتی، آن دسته از پیروان ادیان و آئینهای مختلف که با حفظ اندیشه سنتی، بنیادهای ذهنی خودشون را به حیطه اجتماعی تعمیم میدهند، بنیادگرا محسوب میشوند. در تمام ادیان و آئینهای مختلف، و حتی در آئینهای ضد دینی مانند مارکسیستهای ارتدوکس، تا آنجا که سنتها در حیطه شخصی قرار دارند، با اندیشه بنیادگرایی فاصله پیدا میکنند. اما به محض انتقال این سنتها به حیطه اجتماعی، جنبه بنیادگرایی پیدا میکنند. اما چرا اندیشه و آئین های سنتی وقتی از حیطه شخصی به حیطه اجتماعی پا میگذارند، به بنیادگرایی تبدیل میشوند؟ به این دلیل که سنت ها، خواه سنت های مذهبی و خواه سنت های فرهنگی و تاریخی، یک رشته امور ثابت، آداب و عادت های ثابت و لایتغییر هستند. اما جامعه دائما در حال تغییر و تحول است. به خصوص وقتی یک جامعه با پدیده های مدرن، مثل تکنولوژی یا تکنیک های اطلاعاتی و ارتباطی مواجه می شود، عادت، باورها، عقاید جامعه، به شدت در معرض تغییر و تحول قرار می گیرد. یک فرد سنتی، و یا یک جماعت سنتی، می توانند در یک جامعه مدرن، به باورها و سنت های خود پایبند باشند. هیچ مشکلی نه برای آنها و نه برای جامعه به وجود نمی آید. اما اگر بخواهند پا به عرضه زندگی اجتماعی بگذارند، و عقاید و آراء و سنت های خود را در جامعه تعمیم بدهند، به جریان های بنیادگرا تبدیل می شوند. مثل این می ماند که شما به آداب عفت معنقد باشید، اما بخواهید بروید آداب عفت را توی جزیره لختی ها اجرا کنید. می خواهم اینجور بگویم که بنیادگراها نیروهای خودشان را از توی نیروها و اجتماعات سنتی جذب می کنند. به عبارت دیگر، جریان سنتی ارتش ذخیره بنیادگرایی است.
همانگونه که سنتگرایی در دو نحله سنتگرایی شخصی و اجتماعی تقسیم میشود، بنیادگرایی نیز به دو مشرب محافظهکار و افراطی تقسیم میشود. این تقسیمبندی، یک تقسیمبندی فکری و عقیدتی نیست. به غیر از تفسیرها و دستوراتی که در هر دین و آئین وجود دارد، محافظهکار بودن و افراطی بودن در تمام ادیان و آئینها و در تمام احزاب و گرایشهای سیاسی، به خصائل شخصی و تربیتی پیروان آن باز میگردد. افرادی که دل و دماغ خطر کردن و خطر آفریدن ندارند، هیچگاه نه افراطی میشوند و نه تن به تفاسیر افراطی میدهند. مگر آنکه بطور اتفاقی و یا از سر تعارف و یا منافع، در یک جمع دوستی افراطی و یا در یک جمع حزبی افراطی قرار گیرند. هر دو گرایش محافظهکاری و افراطی سعی دارند تا عقاید و روشهای افراطی و یا محافظهکارانه خود را با روایات ره روان نخستین تطبیق دهند. یا با توسل به کتاب و سنت، روشها و عقاید خود را موجه نشان دهند. با این وجود، خصلتهای شخصی هیچگاه پایدار نمیمانند، به محض تغییر قلمرو زندگی از یک وضعیت آرام به وضعیت مخاطرهآمیز و یا برعکس، خصلتهای افراطی و محافظهکاری ممکن است دستخوش تغییر و دگرگونی شوند. از این نظر، افراد و جامعهها و مللی که در شرایط مخاطرهآمیز قرار میگیرند، ممکن است از وضعیت محافظهکاری به وضعیت افراطی تغییر موضع دهند.
می خواهم اینجور بگم که بسیاری از بنیادگراها و جریان های بینادگرایی در جهان وجود دارند که بی خطر و بی آزار هستند. مثلا همین جریان حجتی ای ها، قبل از انقلاب یک جریان بنیادگرا و بی خطر بودند. هم برای مردم بی خطر بودند و هم برای حکومت. یا بسیاری از جریان های بنیادگرا در آمریکا و اروپا و حتی در کشورهای هند و آسیای دور هستند، که مسیحی، هندویی و بودایی هستند، و یا به هر آئینی که وابسته هستند، کاملا محاظه کار و بی آزار هستند. بعد از بنیادگراهای بی آزار، با طیف گسترده ای از بنیادگرایی مواجه هستیم از افراطی ها گرفته تا کسانی که عملا دست به اقدامات تروریستی می زنند. تروریسم عبارت است از نوعی از جریان بنیادگرایی که به افراطگرایی و خشونت گرایی روی آورده است. لذا وقتی به اوضاع و احوال ملتهای مختلف نگاه میکنیم، به ویژه به جهان اسلام، مشاهده میشود که بیش از یک میلیارد جمعیت مسلمان، اکثریت نزدیک به اتفاق آنها در اندیشه و صورتبندیهای سنتی زندگی میکنند، و هیچ ارتباطی نه با تروریسم دارند و نه با بنیادگرایی. و کثیری از این جمعیت سنتگرا، که در حال رشد و گسترش هم هستند، در دستهها، گروهها، احزاب و حتی دولتها و جوامع بنیادگرا جای میگیرند. با این وجود، بسیاری از گروهها و احزاب و جوامع بنیادگرا، هیچ ارتباطی با تروریسم ندارند. آنها مایل هستند که زندگی و عقاید خودشون را بطور آرام و محافظهکارانه و بدون هیچ دردسری به منصه زندگی اجتماعی هدایت کنند. تنها جریان محدود و معدود از بنیادگرایی وجود دارند که به دلیل خصائل افراطی، و از آنجا به دلیل عقاید افراطی که در سنتها و آئین خود یافتهاند، به اقدامات تروریستی روی میآورند. اما این همه حقیقت نیست. قبلا توضیح دادم که جریان بنیادگرایی نیروهای خود را از میان جریان سنتی و سنت گرا جذب می کنند، جریان سنتگرایی همواره ارتش ذخیره بنیادگرایی است. حالا در این قسم می خواهم بگویم که جریانات تروریستی و افراطی نیروهای خود را از میان بنیادگراها جذب می کنند. به سخن دیگر، همانطور که جریان سنتی ارتش ذخیره بنیادگرایی بود، جریان بنیادگرا ارتش ذخیره جریانات افراطی و تروریستی هستند. جریانات تروریستی نمی توانند یک راست بروند سراغ افراد سنتی و جریانات سنت گرا و اونها را جذب کنند. چون اونها جذب جریانات افراطی نمی شوند، پس اول باید اونها را بکشانند به تکالیف اجتماعی، آنها را از خلوت خانه های خودشون بکشانند به مسئولیت های اجتماعی، از کنج مساجد و کلیساها و کنیسه ها، بکشانند به صحنه زندگی اجتماعی، یعنی انها را به جریان های بنیادگرایی دعوت کنند، سپس از میان بنیادگراها نیروهای خود را جذب ارتش افراط گرایی و تروریسم بسازند. بعد با استناد به یک رشته آیات و روایات و احادیث و دامن زدن به تضادهای اجتماعی، تضادهای اقتصادی، کینه و نفرت را در دل آنها پرورش بدهند، و سرانجام آنها را بکشانند به اقدامات افراطی و تروریستی.
❇️بیان آزادی
❇️درس گفتارها و مباحثات احمد فعال
این مطلب بدون برچسب می باشد.
- دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط تیم مدیریت در وب منتشر خواهد شد.
- پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
- پیام هایی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط باشد منتشر نخواهد شد.