امروز : شنبه, ۱۸ آذر , ۱۴۰۲
خاطراتی از زنده یاد دکتر محمد ابراهیم باستانی پاریزی
باستانی مورخی ژرف اندیش و نکته سنج بود. عمیق ترین تحلیل های تاریخی را به زبانی ساده بیان می کرد. طوری که همه می توانستند خوشه چین خرمن دانسته های او باشند.
او با آن همه نوشته ها و تحقیقات انبوهی که داشت، یک بار دیگر عمده ترین آنها را بررسی کرد و این بار فقط به اشتباهات تاریخی خود که در کتاب های متعددش منتشر شده بود، پرداخت و خود، آنها را تصحیح کرد. نام کتاب را هم «خود مشت و مالی» تعیین کرد. یعنی خود را مشت و مال تاریخی داد و به دیگران آموخت تا نه تنها از نقد و انتقاد نباید هراسید، بلکه باید خود در این امر پیش قدم شــد. قسمتی از غزل زیر یادگار جوانی استاد فقید باستانی است که در سوگ اســتاد موسیقی ابوالحسن صبا سروده است. این غزل با صدای مخملین شــادروان بنان در دســتگاه سه گاه اجرا شده است؛
یاد آن شب که صبا بر سرما گل می ریخت
به سر ما زد در و بام هوا گل می ریخت
سر به دامان منت بود و ز شاخ بادام
بر رخ چون گلت، آرام صبا گل می ریخت
خاطرت هست که آن شب همه شب تا دم صبح
شب جدا شاخه جدا، باد جدا گل می ریخت
نسترن خم شده لعل لب تو می بوسید
خضر گویی به لب آب بقا گل می ریخت
باستانی پاریزی را بدون هیچ تکلفی می توان این گونه توصیف کرد: آزاده، دارای انعطاف و رواداری بسیار، دانش گسترده، به دور از هر تکلف و تجمل، گشاده دست و دریا دل، استقلال در رأی و رها از قدرت، نظیرش در تاریخ فرهنگی یک کشور به ندرت پدید می آید.
چکیده مقاله منتشر شده در نشریه چراغ روشن شماره ۸ فروردین ۱۳۹۸
این مطلب بدون برچسب می باشد.
- دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط تیم مدیریت در وب منتشر خواهد شد.
- پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
- پیام هایی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط باشد منتشر نخواهد شد.